جدول جو
جدول جو

معنی یک هندی - جستجوی لغت در جدول جو

یک هندی
مقدار کمی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک دنده
تصویر یک دنده
لجوج، سرسخت، خودرای، یک پهلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک دندگی
تصویر یک دندگی
لجاجت، پافشاری، ایستادگی برای پیش بردن رای و نظر خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نی هندی
تصویر نی هندی
خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، تباشیر، بامبو، ثلج چینی، طباشیر، ثلج صینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرک هندی
تصویر پرک هندی
در علم زیست شناسی گیاهی بالارونده از تیرۀ پروانه واران که اصل آن از هندوستان است، نوعی از آن به شکل درخت، دانه هایش برای دفع کرم معده نافع است، یک یا دو گرم گرد آن را در آب مخلوط می کنند و در مدت سه یا چهار روز می خورند، بوتیه
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ چَ)
اندک زمانی. مدت اندک. یک زمانی. (ناظم الاطباء). چندی. مدتی. زمانی. چندگاهی. (یادداشت مؤلف) :
چون برآشفته گشت یک چندی
دور دار از پلنگ بدخو رنگ.
ناصرخسرو.
طالوت چون آن بدید پشیمان شد نتوانست که بازستاند پس یک چندی برآمد. (قصص الانبیاء ص 148). او از این سبب بر پسر متغیر شد و یک چندی او را به جوانب می فرستاد به جنگهای سخت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 51). یک چندی آن جایگاه ببود (شتربه) . (کلیله و دمنه).
چو یکچندی برآمد ناتوان شد
گل سرخش به رنگ زعفران شد.
نظامی.
چون یک چندی بر این برآمد
افغان زد و نازنین برآمد.
نظامی.
گفتم بروم صبر کنم یک چندی
هم صبربر او که صبر از او نتوان کرد.
سعدی.
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یک چندی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ)
یک بند. دایم. پیوسته. متصل. بلاانقطاع. (یادداشت مؤلف).
- تب یک بندی، تب لازم. حمای لازمه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ هَِ)
بوقلمون. (ناظم الاطباء). دیک رومی یا حبشی یا هندی نام اول در مصر و دوم در شام بر بوقلمون اطلاق میشود. (از ذیل لسان العرب چ دار لسان العرب بیروت)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک رنگی
تصویر یک رنگی
دارای یک رنگ بودن مقابل دورنگی، صمیمی بودن مخلص و یک جهت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک چندی
تصویر یک چندی
یکزمانی، مدتی، چند گاهی مدتی اندک زمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تین هندی
تصویر تین هندی
گل تافتونی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته ارغوان ها که گونه ای از سنا میباشد. این گیاه در تداوی بعنوان داروی ضد کرم مورد استعمال دارد (ضد آسکالس) و همچنین در ناخوشی ابنه بعنوان داروی معالج بکار میرود سنای مجنح. توضیح اصل این گیاه از هندوستان است و از آنجا بدیگر نقاط برده میشود، بوتیه
فرهنگ لغت هوشیار
مستبد خودرای لجوج: آدم یک دنده ایست، آرام یکنواخت. تاصبح یک دنده خوابید
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت وحالت یک دنده: بیش ازاین نمیتوانم شاهد لجبازی و یکدندگی تو باشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک دنده
تصویر یک دنده
((~. دَ دِ))
لجوج، خود رأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک بعدی
تصویر یک بعدی
تک سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
Iciness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
froideur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
বরফভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
קַרְרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
冷たさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
冰冷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
baridi kali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
얼음처럼 차가움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
buzlanma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
frieza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
ठंडक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
freddezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
Eiseskälte
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
kilte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
крижаний холод
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
ледяной холод
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
lodowatość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
frialdad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یخ بندی
تصویر یخ بندی
kebekuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی